مادر قديم
مطالب جالب و طنز
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:مادر قديم, :: 17:42 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

 

مادر قديم

گویند مرا چو زاد مادر * پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره ی من * بيدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد
    * تا شيوه ی راه رفتن آموخت

يک حرف و دو حرف بر زبانم * الفاظ نهاد و گفتن اموخت

لبخند نهاد بر لب من * بر غنچه ی گل شکفتن آموخت

چون هستی من ز هستی اوست * تا هستم و هست دارمش دوست


(ایرج میرزا)
        
        
مادر جدید


گويند مرا چو زاد مادر * روی کاناپه لميدن آموخت

شبها بر ماهواره تا صبح * بنشست و کليپ ديدن آموخت

بر چهره سبوس و ماست ماليد * تا شيوه ی خوشگليدن آموخت

بنمود تتو دو ابروی خويش * تا رسم کمان کشيدن آموخت

هر ماه برفت نزد جراح * آيين چروک چيدن آموخت

دستم بگرفت و برد بازار * همواره طلا خريدن آموخت

با قوم خودش هميشه پیوند * از قوم شوهر بريدن آموخت

آسوده نشست و با اس ام اس * جکهای خفن چَتيدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب و روز
    * از پيک مدد رسيدن آموخت

پای تلفن دو ساعت و نيم
   * گل گفتن و گل شنيدن آموخت

بابام چو آمد از سر کار * بيماری و قد خميدن آموخت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: